اتوبوس آبی

ساخت وبلاگ
 "و آنجا، شبیه معبدی دور افتاده بود. معبدی که روزگاری نه چندان دور، قبیله ای سرخپوست در آن عبادت می کردند. " اینها را به مارین گفتم. در حالی که او در تمام این اوقات خیره در چشم هایم بود.  طولی نکشید ک اتوبوس آبی...
ما را در سایت اتوبوس آبی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : aotobousabee3 بازدید : 106 تاريخ : شنبه 9 آذر 1398 ساعت: 16:05

 تمام آنشب را به صدای ویگن گوش کرد. همانطور که زل زده بود به صفحه تلویزیون، به صدای ویگن گوش می کرد و سیگار, می کشید. مدام این فکر به کله اش می آمد که حالا کجای زندگی اش ایستاده است. کجای راهش قرار گرف اتوبوس آبی...
ما را در سایت اتوبوس آبی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : aotobousabee3 بازدید : 93 تاريخ : شنبه 9 آذر 1398 ساعت: 16:05